: الکن
الکنی را بشدی الکن جفت
گل لبخند به رویش شکفت
▪︎
مثل کوهی که صدایش بزنی
هرچه گویی همان نیز شنفت
▪︎
صبح گفتا به همسر س سلام
همسرش نیز س سلامی بگفت
▪︎
گفت خواهی پ پسر یا که د دخت
همسرش گفت عزیزم د د دخت
▪︎
نگران شد ز تکرار ادایش همسر
تا سحر از سخنش هیچ نخفت
▪︎
از چه تکرار کنی حرف مرا
این چنین حرف زدن دارد افت
▪︎
تند شد ،قهر بکرد، ناله بزد
رگ گردن به سرش کرد کلفت
▪︎
گفت همسر که تقصیر زکیست
حرفای تو همش باشد مفت
▪︎
ای که از من بشدی در آشفت
در تو باید که این عیب بجست
▪︎
من و تو هر دو شبیهیم به عیب
هر دو تامون گ گ گنگیم و چلفت
○
،،حاج اکبری،،