خروس بی محل
•••
بغل بغل رباعی ام به رویِ هم غَزل شده
تمام قطعه قطعه ام کنارِ هم مَثَل شده
روان شده به پایِ تو قصیده های ناتمام
میانِ بیت و مصرعم برای تو جَدَل شده
مسمَطِ مُخَمَس است دست هایِ نازِ تو
خَموش گشته ای چرا به لب مگر عَسَل شده
اگرچه وزنِ شعرِ من سپید می زند کمی
وَزین نموده نامِ تو تَخلصم اوَل شده
کتابِ مثنویِ من قطورتر زِ مُشتری
طویل بَحر گیسِ تو زمین تا زَحَل شده
تفاوت است بین ما چه مُستزاد مبهمی
مرا به کامِ شیر بُرد به برجِ تو حَمَل شده
دوبیتی صدایِ تو چه دلنشین سَبکِ آن
طلای ناب قافیه ردیفِ تو بَدَل شده
قلم چه بی رَمق بُوَد چهار پاره شعرها
دلم هجا هجا شده گُمان کنم عَمَل شده
مصوتِ بلندِ تو میانِ شعرهایِ نو
شکسته وزنِ شعر را خُروسِ بی مَحَل شده
تو چون کلاه بر الف زِ پیش من نرو صَنم
که بی تو طَعنه میزنند فلانی هم کَچَل شده
،حاج اکبری،