گلوله
<><>
گلوله شوق می کند به سمت گیجگاه من
زمانه چرخ می خورد چو موج در نگاه من
*
قلم بهانه گیر شد شکسته آخر خطم
تفاوتی نمی کند مَساء با پِگاه من
*
سرم به کار خویش گرم ،
تو آه سرد
چرا سَرَک نمی کشی گَهی به روی چاه من
*
هوات رفته در سرم غرور خانوادگی من
ببین که باد برده است هوا شده کلاه من
*
ز بخت بد نمی رسد قدم به نخلِ آرزو
خمیده پای اتکا، فتاده تکیه گاه من
*
همیشه وقت با منی نهان به زیر پیرهن
مَحاق رفته ای مه ام طلوعِ گاه گاه من
*
به دستگاه شُور عشق بیات ترک خوانده ای
بهم زده کِرشمه ات ردیف در سه گاه من
*
به صحنه باز میرود کسی که مُجرم است لیک
تو بیگناه لحظه ای بیا به قتلگاه من
<><>
،،حاج اکبری،،