بگو مگو
-×-×-×
قلب من جای رازهای مگو شده است
بین من واو چندیست بگو مگو شده است
..
دنده هایم که واسطند این بین
گاه گاهی ستیزه جو شده است
..
چشمهایم اگر چه کم سویند
بیش از اندازه لطیفه گو شده است
..
لب و دندانم به جان هم افتند
همچو گرگان درنده خو شده است
..
هوشم از داغ دل که آسان رفت
رفته از پیشم و با عدو شده است
..
خط خطی چون مشق چین پیشانیم
بی خواص این سر چون کدو شده است
..
خون و دل هر دو ساخته اند با هم
سرخ و شیرین تر از لبو شده است
..
من نمی دانم این چه سری هست
خانه بغضم در گلو شده است
..
موی را از ماست می کشم بیرون
زندگیم بند تار مو شده است
..
پرچم صلحی بر سر آوردم
تا بدانی که برنده او شده است


