☆ اعتکاف ☆
وقتی برای اعتکاف گرفتم و معتقد شدم
که هیچ چیزی چنین حماسه ساز نیست
▪︎
رفتم به مسجد و شنیدم صدای طبل
محراب جای حَرب است و جای نماز نیست
▪︎
شب تا سحر نشسته اند آنجا به دور هم
گیسوی شب ولی این چنین دراز نیست
▪︎
مشغول دلبری شده بودند بانوان آنجا
در پیش معبود نیازی به ناز نیست
▪︎
جمعی به اِستغاثه آمده بودند باخدا
هر دزد و راهزنی فضیل عَیاض نیست
▪︎
هیچ یتیمی نیافتم در میانشان
شاید خدای نَعُوذ بالله یتیم نواز نیست
▪︎
جمعی مشغول بازی شطرنج و تخته نَرد
صحن و سرای جای تاخت وتاز نیست
▪︎
نزدیک صبح موذن بلند اذان بگفت
صوت کریه او چنان خوش آواز نیست
▪︎
یک تن از خفتگان برای نماز برنخاست
رازی نمانده نهان در این شهر راز نیست
▪︎
ترکیب جمع متفاوت بدیدم آنچنانک
از هر لحاظ اینها همه هم طراز نیست
▪︎
احساس غربت بکردم در آن جمع ناشناس
آشنا بودن آنجا برای کسی امتیاز نیست
▪︎
از صدای پِس پِس و والضالین شان
معلوم بود چنین نمازی آبرو ساز نیست
▪︎
دل من از این همه نمایش ریا گرفت
نمایش رواست جایی که شعبده باز نیست؟
▪︎
از مداح جماعت متنفر شدم عجیب
اعتقاد به خالق یکتا به سوز و گداز نیست
**
،،حاجی اکبری،،