انقلاب
<><><>
برای تو سروده ام کتابی از ترانه های شعر ناب
به نام تو نموده ام تمام فصل این کتاب
<>
بخوان غزل غزال من دراین هوای پر غبار
کتاب قوت من شده به جای نان وجای آب
<>
چه آشناست بوی کز روان ز شیشه دلم
که کز نموده گوشه ای و پر شده از التهاب
<>
تو بی خبر ز حال من و بی خیال از دلم
دلم چه شور می زند و حال من در اضطراب
<>
هزار مایل فاصله میان جسم من و تو
ولی خیال من تو را فقط ببیندش به قاب
<>
میان جنگ و زلزله به زیر بمب و تیربار
به یاد تو نشسته ام به فکر تو روم به خواب
<>
به روی شانه بلوط نشسته گرد خاک غم
چرا بلوط پیر را کسی نمی دهد جواب
<>
صدای تیر می شنوی سلول های قلب من
برای تو و دیدنت نموده اند انقلاب
×××
،،حاجی اکبری،،