آچمز
♧♡♤
از دست چرخ لعنتی بالا گرفت آه
سرباز فرزین گشته و آچمز شده شاه
=
در رفت و برگشتی مثال موج دریا
من مانده گشتم زورقی در نیمه راه
=
تا کی به من وعده دهی امروز و فردا
از بی محلی چک بود همچون پر کاه
=
بی دین شود از کار تو مسلم و ترسا
چون زلف خود شانه زنی پیدا شود ماه
=
تو آشنای درد من بودی به دنیا
یوسف به دست آشنا افتاده در چاه
=
پنهان نمودی خویش را در پشت درها
سوزن نمی یابد کسی در مخزن کاه
=
در خواب من گویا شدم چون مرغ مینا
خرمای تو بر نخل و دستم گشته کوتاه