((امتحان))
دیوانه مرد و عاقلی از جانب رشت
باید گذر میکردن از رودخانه و دشت
عاقل به دنبال پلی بر آب می گشت
دیوانه آمد پا برهنه از آب بگذشت
عاقل هنوز در حیرت این کار مبهوت
آبش تکان از اب خورد دیوانه برگشت
گفتش ظریفی این چه رمزی هست در آن
او دل به دریا میزند تو ترس از طشت
گفتش در اینجا عقل را معنا نباشد
پروا بود مبنای کار این رفت و برگشت
بادی اگر گردد وزان از سمت دیگر
دریا دلش طوفانی و آسوده هست طشت
استاد اگر نمره دهد این امتحان را
دیوانه را بیست میدهد عاقل شود هشت
،حاج اکبری،