چِقَدْر ثانیههایم، گرفته بویِ تو را
به هر تپش، دلِ من، دارد آرزویِ تو را
تپش، تپش، دلِ من، میتپد، به عشقِ تو باز
نفس، نفس، تبِ دل، کرده جستجویِ تو را
خوشست، گفتهی احساسِ من، زِ وصفِ رُخَت
به زیر لب، کند این جان، بگو مگویِ تو را
خوشست، دیدهی احساسِ من، زِ دیدنِ ماه
کند، اشاره به انگشتِ شوق، سویِ تو را
وصالِ خود بِنِما بر گلِ بریشمِ دل🌻
که چنگِ مهر زند، کوکِ عشق، موی تو را
تمامِ حسّ دلم، پُر شد از: هوای تو وُ
نموده حس، تپشِ نبضِ مهر، رویِ تو را
فضای قلبِ مرا، پُرنموده عطرِ تنت
معطّر است گُلِ دل؛ گرفته بویِ تو را
هوای دشتِ دلم، پُر شده، از عشقِ تو باز
دمیده در رگِ دل، موجِ مِهر، خویِ تو را
زِ خوی خوبِ تو شاد و، غزلسراست، دلم
تمامِ هستیِ من، دارد آرزویِ تو را
زهرا حکیمی بافقی، کتاب آوای احساس.
دکلمه: روحالله قاسمیزاده
🌻پ. ن:🌻
بریشم: مخفف ابریشم:
فرهنگ فارسی معین (اَ شَ یا شُ) [په.] (اِ.):
۱ – رشتههای بسیار نازکی که از پیلهی کرم ابریشم جدا و استفاده میکنند.
۲_ سازهای زه دار.
۳_ درختی از دستهی گل ابریشمها جزء تیرهی پروانهواران که گونهای از آن در جنگلهای شمال ایران به نام شب خسب (شوفِس ) موجود است.