✍ پیشکش به پیشگاه پرشکوه حضرت علی اصغر (ع):
دنیای غم بود و، تمامِ لحظهها، دلگیر
گویا برای ماندنِ کودک، زمان شد دیر
در دستِ «تو»، آن کودکِ ششماهه عطشان بود
نامردمان آبش ندادند و، زدندنش تیر
آیا چه بود آخر، گناهِ کودکی معصوم؛
کاین سان برایش تیر گردیده، به جای شیر؟
آن بیمروّت، مردمانِ دلسیاهِ بد
کردند، روی شامِ ظلمت را، سفیدِ سیر
آن لحظه که: خونِ زلالِ کودکِ خود را
تا آسمان پرواز دادی، درد شد تکثیر
تصویرِ آن صحنه، برای هر دلی سخت است
منشورِ جان میشد به جامِ لحظهها تکسیر
از شرمساری، آسمان گویا زمین افتاد
گردون شد از: بالانشینهای خودش هم، سیر
تعظیم کرده، آسمان نیز از: شکوهِ عشق
گردیده پیشاپیشِ آن ششماهه سر بر زیر
در سوگ و ماتم شد، نهانِ آسمان انگار
از: ابرِ غم، پوشانده شد، سرتاسرش؛ چون قیر
بسیار، سنگین است داغِ کودکی، اینسان
خم شد، از این غم، قامتِ مادر؛ به سانِ پیر
در ماتمش، شیون کند، با درد و با اندوه
جنبندهای کاو، ضجهاش بشنید؛ حتی شیر
احساسِ هر «انسان»، شود نالان؛ زند، افغان
اشکش روان؛ برّندهتر، از تیغهی شمشیر
زهرا حکیمی بافقی (الف_احساس)
التماس دعا!