روزی، دلِ من، ساکنِ گُلشهرِ هنر بود
در، عاطفهی نبضِ دلم، شور و شرر بود
در سینهی من، مِهرِ وفا، بود، درخشان(۱)
گنجینهی دل، معدنی از: دُرّ و گهر بود
امّید، دمادم، به درونم، شده جاری
در باورم از: بارشِ احساس، اثر بود
دنیای دل از: موجِ محبّت، تپشی داشت
در شورِ وجودم، زِ تبِ عشق، خبر بود
در قابِ نهانم، نفَسِ مِهر، نمایان
مهتابِ نگاهم، به گُلِ شادِ قمر بود
در یادِ هزاران، شبِ احساس و محبّت
شهزادِ دلم، قصّهسرا بود و سَمَر بود(۲)
در شورشِ شبهای عطش، عاطفه جاری
چشمِ گُلِ قلبم، به لبِ مِهرِ سَحَر بود
پیوسته، از امواجِ گُلِ بوسهی عشقم
لبهای تبِ عاطفهی رابطه، تر بود
هرگز نکند، حسِّ دل آن روز، فراموش
روزی که دلم، ساکنِ گُلشهرِ هنر بود
زهرا حکیمی بافقی، کتاب آوای احساس.
*پ. ن:
۱_ «مهرِ وفا» ترکیب اضافی (اضافهی تشبیهی) و از ساختههای نگارندهی سطور جاریست و نیز ایهام تناسبی است به داستان عاشقانهی «مهر و وفا».
۲_ در غزل جاری، «شهزاد»، گریزگونهایست، به نام «شهرزاد»: شخصیت اصلی و بانوی روایتگرِ داستانهای هزار و یک شب. البته معنی لغوی این دو اسم متفاوت است.
* «سمر»: افسانه، حکایت. (با برخی از واژگان بیت مراعات نظیر دارد.)
* «سمر بودن»: کنایه از معروف و مشهور بودن.


 
				