بانو “دلسوز شیخ صابر” (بە کُردی: دڵسۆز شێخ سابیر – به انگلیسی: Dilsoz Sabir) مشهور به “دلسوز صابر”، شاعر کُرد زبان که اکنون ساکن فردریکستاد نروژ است.
◇ نمونهی شعر:
(۱۰)
میگفتند که: بهشت و جهنم بعد از مردن است!
پس چرا من را، پیش از مردن
در جهنم این زندگانی
به گناه دوست داشتن تو
زنده زنده در آتش سوزاندن؟!
(۱۱)
من قلهای سر به فلک کشیدهام،
خویشتندار و سربلند و سرکش!
که در پیشگاه هیچ دشت پستی،
سر به خاک نخواهم زد.
منم که در چهار فصل سال
با وجود زیبای خود،
به زندگی جلال و جمال میبخشم..
(۱۲)
خستگی، هرچه قدر هم تقلا کند
نمیتواند چشمهایم را کم سو کند و
پاهایم را بلرزاند و
دستانم را ناتوان و
زانوهایم را خم کند!
آری، من اینچنینم!
من آبم، رودم!
که یکسره میروم…
(۱۳)
زندگی جنگ است!
و انسان دانا،
سربازی شجاع و بیباک است.
(۱۴)
دیگر نمیخواهم چیزی از
عشق و دوست داشتن بنویسم.
زیرا لیاقت نداشت آن شخصی
که خودم را برایش فراموش کرده و
دل به او سپرده بودم.
(۱۵)
سالها پی در پی میگذرند،
روز به روز از عمر و جوانیام هم گذشت و
چشم انتظاری تاب و توانم را گرفت،
ولی دریغا که خبری از آمدنت نشد…
(۱۶)
حجم دلنگرانیهایم چنان زیاد است
که هیچ شانهای یارای تحملش را نیست،
و نه دستی دارم که با هر بهانه،
اشکهای پر از دردم را پاک کند.
(۱۷)
چرا چنین میکنی؟!
نکن! وگرنه صفحه به صفحهی دفتر زندگیمان را
پاره خواهم کرد.
تمام روزهای با هم بودنمان را
ثانیه به ثانیه از هم خواهم پاشید.
چرا چنین میکنی؟!
دلچرکینم کنی،
از آن ساعتی که تو را شناختم
از خودم و خودت
از عشق و دوست داشتن بیزارت خواهم شد…
شعر: #دلسوز_صابر
ترجمه به فارسی: #زانا_کوردستانی