بانو “دلسوز شیخ صابر” (بە کُردی: دڵسۆز شێخ سابیر – به انگلیسی: Dilsoz Sabir) مشهور به “دلسوز صابر”، شاعر کُرد زبان که اکنون ساکن فردریکستاد نروژ است.
◇ نمونهی شعر:
(۱)
کم بگو گوش کن!
کم بگو زودتر جای گیر شو!
کمتر در زندگی مردم دخالت کن!
دستت به کلاه خودت باشد!
داشتن شعور برای آدمی نعمت است،
که هر شخصی از آن بیبهره باشد،
تا آخر عمرش سیهبخت است.
(۲)
من و مداد دستم،
من و شمع روبرویم،
سه تایی،
در خانهی پر از نبودنت،
به گفتگو نشستهایم
عشقت را…
(۳)
نگاهت با نگاهم پیمان وفاداری بسته!
آهنگ کلام تو شهادت میدهد،
که چه بسیار مرا دوست داری.
(۴)
عاشق نشو!
زیرا عاشقان را جز غم و مهنت سهمی نیست،
در این زمانه
معشوق واقعی انگشتشمارست،
از این روست که عاشقان همه دلشکسته و پریشانند.
(۵)
در جوانی
یواش یواش در روح و جانم مینشینی و
قدمزنان و آرام
مرا با خودت تا کنارههای خوشبختی خواهی برد…
اما در پیری،
تنهایی چونان صاعقهای بر سرم میزند و
یکبار دیگر به خودم باز میگرداند و
از تو جدایم میکند.
(۶)
برو! گم شو!
از من دور شو!
گمان نکن که با رفتنت
نظم زندگیام به هم خواهد خورد.
نه! نه!
من میترسم با آمدنت،
تنهاییام را از هم بپاشی…
(۷)
زندگی یعنی شستن دردها!
از این روست، وقتی متولد میشویم،
با نخستین نفسمان
زیر گریه میزنیم.
(۸)
میان من و زندگانی،
مشکلات،
وقت سر خواراندنی را برایم نگذاشته،
که برایت، تلفش کنم!
(۹)
نه دانه دانههای برف و بوران امشب
نه برگریزان پاییز دیروز،
هیچکدامشان
نمیتوانند راه را بر نسیمی ببندند
که مژدهی بهار فردا را خواهد آورد.
شعر: #دلسوز_صابر
ترجمه به فارسی: #زانا_کوردستانی