قالب شعر: شعر نیمایی
پشت شیشه
پرده شب آویخته
ابعاد نگاهم
در پرتو شمعی روشن
و آوار سکوت
روی تنهایی من می بارد
رگ های اتاق
پر آوای زنجره هاست
و سایه روشن های خیال
در گردش اشک هایم
پیداست
لبخند ستاره ها
در سیاهی چشمانم
جاری است
لحظه هایی بی رنگ
و نیایشی از جنس حضور
روی لب های سکوت
و دست هایم
در تابش گل های مناجات
ترنم روشن عاشقانه ای
اندوه مرا خواهد برد
غوک ها در برکه دور
پرده ها در نوسان و
و احساس بلند یک عشق
در بی کرانی این ثانیه ها
می لرزد
شب بو ها آنسوی حیاط
خواب مرا می شکنند
و نیایش اشک آلود من
حضور روشن صبح را
می جوید