قایق سهرابی و در دل، تو پارو می زنی
عطر خوشبویی چرا، بر زلف و گیسو می زنی؟!
داش آکل هستم ولی، مانند کاکارستمی
زخم بی اندازه بر، مرجان کم رو می زنی
مثل یاس و نسترن، یا مثل حسن یوسفی
که گل سرخی، به جان ناز شببو می زنی
راستی شمس منی، در قونیه تنها شدی
مولوی خسته را، بانگ هیاهو می زنی
من پلنگ منزوی، تو ماه ناز آسمان
در کنار برکه ها، حرف دو آهو می زنی
سرمه ی خوب و سیاهی، ای عزیز نازنین
امشبی در چشم های مثل جادو می زنی
من امیری بس کبیرم، در دل کاشان تو
روی رگ های مرا، با تیغ ابرو می زنی