قالب شعر: شعر نیمایی
آهنگ لطیف مهتاب
بر چهره گل ها
چه نوازش ها می ریخت
مرغ حق می نالید
و سکوتی سنگین
روی تنهایی من
جاری بود
سايه روشن های خیال
خواب مرا می دزدید
قصه ای می رویید
سايه ای تنها بود
آتشی رو به خاموشی رفت
پشت هر سنگی
وهمی بيدار
لحظه هایی
به سیاحت ستاره ها
چشم هایم برق زد
و آوای نیایش
در سکوت من
جاری شد
و لالایی مهتاب آرام
در پیکره خواب دمید
قایقی تنها
روی موج خواب
سرگردان بود