قالب شعر: شعر نیمایی
صبح شد
آفتاب آمد
ایوان تماشا بی رنگ
پر دلتنگی خاطرات دور
لحظه هایم مثل گلبرگی در باد
می لرزیدند
در حاشیه سرد نگاهم
سايه دیواری بود بلند
در بستر تنهایی من
پنجره ای روشن شد
مثل لالایی چشمه
در سینه تب دار کویر
سايه ها محو شدند
و من دیروز های کودکی ام را
در تابش چشمان مادرم
تماشا کردم
خورشید در پنجره بود
و من مهمان لبخند مادر بودم