پدر گرفته لقب، تا ترا دهد نامی
و تحت تربیتش بشکفی به هر گامی
عرق به سعی و تلاشش به جام ما می ریخت
تشکری نکند رنج پخته را خامی
به جمع مست چو آیی به خاک زن بوسه
که خاک کوی محبّت به پرورد عامی
نشد دمی که به غفلت نبوده همراهت
کشیده بار غمت را به هر سرانجامی
هزار طعنه شنید از هزار ناکس پست
به پیش روی تو خندد به ساز خوش کامی
مجو مثال پدر را کسی به روی زمین
که هر چه که تو خواهی، دهد به آرامی
برای خنده ی زیبای چشم و صورت تو
مقدر است بمیرد بدون ابهامی
بزن تو بوسه به دستش اگر پدر داری
که در طریقت مستان خورد بهم جامی
اگر چه مادر پیرت کشیده رنج ترا
پدر همیشه چو کوهی ترا شود حامی
سعادتی نبرد در حیات خود نا اهل
خصوص انکه پدر را نکرده اکرامی
سعادت کریمی


