از دیو و دد به زیر پوست ، فرار کم دارم
هربار از دل گذشت او را بیشمار کم دارم
یک هفته رفت و در به در به دنبال مردنم
نفس نفس زدم ماندم یک مزار کم دارم
ستارهی بختم تبعید شد با حکم ماه
در آسمان ستارهای دنبال دار کم دارم
چه شبها تنها خوابیدهام لا به لای غم
نامحرم است غم ، آغوش یار کم دارم
حاشا نکن که گلویت زندان واژه هاست
کشیدیام به اسارت ، فقط دیوار کم دارم


