چو کرده در ته فنجان قهوه ام نظری
نشان دهد که ببین نقش گشته گوره خری
نماد ثروت بسیار هست سعی و تلاش
اگر چنین طلبی همتی بکن ببری
به ثروتی برسی گر به دسته نزدیک است
رسد به بام بلندت کبوتری، سحری
رفیق تازه بیابی، اگر کناری بود
خبر دهد به تو روزی مکان کیسه زری
توجهی نکنم در نقوش دیگر آن
که ترس در دل غم دیده ام کند گذری
به سینه راه ببندد مدام ناله ی غم
همیشه قسمت من گشته حزن و دربدری
نفس بریده منم پر غمم چو ابر سیاه
که بارشی نکنم در هوای ره گذری
گذشت عمر بنالم، چو سینه ام هر شب
گلو فشرده به بغضم به دیده اشک تری
سعادت کریمی


