“آخرینباری که دستم حلقه شد برگردنش”*
دو گل سرخی نمایان میشد از پیراهنش
او که چون نیلوفری بر قامتم پیچیده بود
فرصتی بود از برایم بوسه باران کردنش
لب به لب، آئینهرو در رو، نفسدرسینه حبس
غنچهی سر بسته وا شد لحظهی بوسیدنش
پیشچشمم دل به دل راهی شداز آغوشمان
سینهام ماتم گرفت از موسم دل کندنش
خوندلهامان بهمغلطید و جانگرماگرفت
سوختم از شدت گرمای آغوش تنش
گرچه او از سایهی اندام خود غافل نبود
ساق سیمینش برون افتاده بود از دامنش
تشنهگانراخوابساحل برلب دریا خوشاست
چارهای دیگر ندارم جز به رویا دیدنش
من همانعاشق که ناگه دل به دریا می زند
در میان موج دریا خسته از پیمودنش.
#محمد_حسین_نظری