فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 17 اردیبهشت 1403

مرز گمشده

ریشه روشنی پوسید و فرو ریخت و صدا در جاده بی طرح فضا می رفت از مرزی گذشته بود در پی مرز گمشده می گشت کوهی سنگین نگاهش را برید صدا از خود تهی شد و به د…

ریشه روشنی پوسید و فرو ریخت
و صدا در جاده بی طرح فضا می رفت
از مرزی گذشته بود
در پی مرز گمشده می گشت
کوهی سنگین نگاهش را برید
صدا از خود تهی شد
و به دامن کوه آویخت
پناهم بده تنها مرز آشنا پناهم بده
و کوه از خوابی سنگین پر بود
خوابش طرحی رها شده داشت
صدا زمزمه بیگانگی را بویید
برگشت
فضا را از خود گذرداد
و در کرانه نادیدنی شب بر زمین افتاد
کوه از خوابی سنگین پر بود
دیری گذشت
خوابش بخار شد
طنین گمشده ای به رگهایش وزید
پناهم بده تنها مرز آشنا پناهم بده
سوزش تلخی به تار و پودش ریخت
خواب خطاکارش را نفرین فرستاد
و نگاهش را روانه کرد
انتظاری نوسان داشت
نگاهی در راه مانده بود
و صدایی در تنهایی می گریست

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج