(غزالِ چشم تو)
ای نگاهِ نافذت بر سینهها چون تیرها
ابروانت تیزتر، از تیغه ی شمشیرها
تیغ مژگان سیاهت چون خدنگ خونچکان
مینشیند بر دل عشاق، همچون تیرها
ماهرویان سمرقندی همه مات رخت
غرق در چشم سیاهت میشود کشمیرها
در میان بیشهزار نرگس چشمان تو…
گو کمین کردند صیادانِ دل چون شیرها
کو دلی که چشم پوشد از غزال چشم تو
تا نیفتد ناگهان در بند، چون نخجیرها
با نگاهی میکنی مِس را مبدّل بر طلا
آنچنان که مات و مبهوت تواند اکسیرها
یک نیستان لازم است و بحری از جوهر نیاز
تا که خطاطان کنند از وصف تو تحریرها
گفت (ساقی) این غزل را در مدیح روی تو
گرچه باید کرد توصیف تو را تفسیرها…
سید محمدرضا شمس (ساقی)


 
				