چه تاج و بخت بلندی، که سرترید از ما
چه شد خدا چو شمایان نیافرید از ما
در این زمانه زِ یاد جهان فراموشیم
زمانه را چه گناهش که برترید از ما
شما زحلقهی خوبان شدید و ما را نه
چرا به جمع خدایان نمیبرید از ما؟
به گوش همنفسان گو کهجان رمید از تن
بگو که فصل زمستان جگر درید از ما
گرفته آینه ها را غبار نامردی
که زر بقیمت ارزن نمی خرید از ما
سوارهاید و ز درد پیاده بی خبرید
یقین به تربت و از جنس دیگرید از ما
بگو که چرخ طبیعت به نوبت است آری
از این معامله گویا مکدرید از ما!
چه می شود، که به جبر است و اختیاری نیست
بدین ادله بیایید و بگذرید از ما
#محمد_حسین_نظری