می پیچد و می پیچد در ذهن به انگاره
می گردد و می آید از دور دو صد واژه
می خواند و می خواند دلسوخته دیوانه
می بارد و می بارد بر هر ورق پاره
می رقصد و می رقصد نه کافه و کاباره
در رقص قلم آرد این مرکب بیچاره
می گرید و می گرید هی زار به گهواره
می سوزد و می سوزد نی شمع که پروانه
می زاید و می زاید در رنج چو افسانه
این غرّه ی بتخانه وَهم آمده دُردانه
می افتد و می افتد چون سکه سیه دانه
می پیچم و می پیچم قنداقه به یکباره
این کودک نا خواسته این شعر سخن باره
.می پیچم و می پیچد من نسخه شفا خانه او داربه آستانه