مولانا همتی انگورانی
مولانا همتی انگورانی در روستای انگوران از شهرستان ماهنشان زنجان متولد شد. او در زمان شاه اساعیل صفوی برای ترویج مذهب تشیع مسافرتهایی به امپراطوری عثمانی داشته است و در ترکیه به پاس حضور او، بیش از ۱۹ قدمگاه به نامش برپاست. او در نهایت به زادگاه خود برگشته و بعد از وفات در همانجا مدفون گشته است.
ادبیات فارسی و ترکی در زنگان در ادوار مختلف تاریخی همواره غنی و پر بها بوده است. اما در باره ی ادبیات ترکی این سامان سخن کمتری ادا شده است. برخی از بزرگان ادب ترکی در این سامان چنان در عرصههای خردورزی درخشیدهاند که امروز مایه ی مباهات ما هستند. سده ی دهم هجری نیز یکی از ادوار درخشان ادبی و هنری این دیار بوده و فرهیختگان بزرگی سر برافراشته و تاریخ بشریت را زینت دادهاند.
دوران صفویه، دوران جلال و شکوه امپراتوری ایران از نو زنده میشود و شاه اسماعیل خطائی علاوه بر به اهتزاز درآوردن پرچم ایران در میان قدرتهای برتر جهان، علم و ادب سرزمین ما را یک بار دیگر در منظر جهانیان به اهتزاز در می آورد و در سایه ی جوّ ادبی – علمی بوجود آورده صدها تن از گوشه و کنار کشور به درخشش های هنری دست می یابند، بطوری که اکثر هنرها چون نقاشی، خطاطی، معماری، موسیقی، ادبیات، علم و فلسفه، حتا ریاضیات و دیگر علوم زمان به اوج تکامل می رسند و امروز هم مایه ی مباهات هر ایرانی در پهنه ی جهانی هستند و حیرت جهانیان را برانگیخته اند.
یکی از بزرگان عرصه ی ادبیات، بویژه در این دیار مولانا همتی است که از خطه ی زرخیز انگوران سر برآورده، سرزمین های بسیاری را زیر پا نهاده و با آفرینش ادبی خویش ۵۰۰ سال تمام بر جان و روح مردمان، روح آزادگی و عرفان دمیده است. سال دقیق تولد و مرگش را در دست نداریم، تنها سنگ قبری در وطن مادریش – که آنهم در همان روزهای کشف دزدیده شد – ما را به محل دفن این شاعر بزرگ رهنمون می سازد.
مولانا همتی با دیوانی حدود ۱۰ هزار بیت، سروده های عرفانی را تقدیم بشریت می کند. وی چون شمع حلقه ی اهل عرفان روشنائی بخش محفل عارفان بوده و اشعارش جان و دل سوختگان اهل بیت را از عشق به آل علی (ع) سیراب می کرد. ارزش علمی – ادبی مرده ریگ آفرینش این شاعر والامقام بسیار زیاد است؛ در این زمان بود که شاه اسماعیل صفوی بر سر کار آمد و تشیع را در کل امپراتوری بزرگ ایران رسمیت بخشید. این شاه عالیقدر، زبان ترکی را نیز رسمیت بخشید و شاعران بسیاری را به تدوین دیوان اشعار برانگیخت که از میان آنان شعرای بزرگی قد علم کردند و ادبیات ایران را جلائی دیگر دادند. شاه اسماعیل خود شاعر بزرگی بود و با تخلص خطائی، دیوان و مثنوی های متعددی نوشت و خطی زیبا داشت و در هنر نقاشی و موسیقی نیز از هنرمندان مطرح زمان بشمار می آمد. این نابغه ی دنیای جنگ، هنر، علم و ادب، ایران را به اوج هنرپروری و ادب آفرینی برگرداند. دربار او مجمع عالمان، مورخان، منجمان، طبیبان، هنرمندان (در عرصه های خطاطی، نقاشی، موسیقی، صحافی، تذهیب و . . .) و شاعران بی شماری بود. در چنین زمانی مولانا همتی با دیوان متشکل از اشعار عرفانی و مناقب آل علی(ع) به میدان آمد و جان در طبق اخلاص نهاد و به سرودن و خلق دیوانی همت گماشت که ما خوشه چین این سفرهی گسترده ی اوییم.
دیوان وی توسط راقم این سطور در سالهای ۱۳۸۸ و ۱۳۹۰ دوبار چاپ و منتشر شد. در سال ۸۸ برگزیدهای از دیوان عرفانی وی و در سال ۹۰ دیوان کاملی بر اساس نسخه ی دستنویس موجود در کتابخانه ی مرکزی دانشگاه تهران منتشر گشت و در کمتر از شش ماه به چاپ دوم هم رسید و تشنگان ادب را اندکی آرامش بخشید. اینک پژوهندگان این عرصه با در دست داشتن این دیوان به پژوهش در آثار و احوال وی همت گزیده اند. تردیدی نیست که انجام پژوهشهای بیشتر در این عرصه ضروری است.
مولانا همتی انگورانی از چهره های برجسته ی فرهنگ و ادبیات دیارمان و از افتخار آفرینان عرصهی ادب و اندیشه در قرن دهم هجری است که زندگی خود را در طبق اخلاص نهاد و بعد از یک عمر پر بار در راه عشق و عقیده، شهادت را بجان خرید. دیوان نشر یافته ی او، شاید تنها درصد اندکی از خلاقیتش را در بر می گیرد و از اشعار لیریک و عاشقانه اش اندکی بیش در دست نیست. دیوان وی با هاله ای از عرفان و تغزل لطیف فراهم آمده و زنده دلی و شادابی که مهمترین خصیصهی اشعار اوست، دل مردم را صیقل و جلا داده، نیکی ها و زیبائی ها را جان بخشیده است. ترنم زیبائی های زندگی، فداکاری در راه سعادت نوع بشر، جانبازی در راه انسانها و تبلیغ مرامهای انساندوستانه، اعتراض به ستمگری های زمانه با ماهیتی جسورانه مضمون اصلی اشعار مولانا همتی انگورانی است. او، گام در راه تبلیغ اندیشه های والایش نهاده و لذا برخی از پیروان طریقتها خواسته اند با منسوب کردن او به راه و طریق خویش کسب شهرت و اعتبار نمایند. لذا در همان زمان زندگانی شاعر، برخی از مردم و مریدان طریقتهای زمانه، او را منسوب به طریقت خویش دانسته و به عقایدی چون حلول، تناسخ و از این قبیل اندیشه ها وابسته اش دانسته اند تا او را در سلک رهروان اندیشه ی خویش قلمداد کنند که البته با پاسخ قاطع و مستدل وی نیز روبرو شده اند.
اطلاعات ما در باره ی مولانا همتی بسیار اندک است. از چند و چون زندگی او بی خبریم. نوشتهها و بررسی های ادیبان در باب زندگی او نیز کلیتی را بیان می کند که زیاد جای تکیه ندارد. اما می توان با توسل به همین اندک اشعاری که در دست است برخی زوایای زندگی و اندیشه ی او را دریافت.
از دوره ی سلجوقیان، امپراتوری بزرگ و وسیع ایران، به صورت فدرالی اداره می شد و ولایات مختلف دارای حکومتهای فدرالی بودند از جمله سلجوقیان آذربایجان، سلجوقیان کرمان، سلجوقیان آناتولی و غیره بصورت همعرض موجودیت داشتند و همه از مرکز تبعیت می نمودند. این امپراتوری وسیع، الزاما طالب مسامحه در باب اندیشه و دین بود و مدارای دینی گسترده ای را سبب شده بود. چنین وضعی زمینه ی مناسبی را برای رشد و توسعهی اندیشه ها پدید میآورد و آوازه ی چنین وضعی تا آسیای میانه رسیده بود و دسته – دسته اندیشمندان این خطه، برای فرار از هجوم مغول به آذربایجان و آناتولی سرازیر می شدند و در نتیجه ی تماس بینشهای فکری آسیای میانه با طریقتهای آذربایجان و آناتولی، طریقتهای تازه ای نیز سر بر می افراشت. در همان حال، ارتباط سلجوقیان با اروپا نیز که در حال رشد و توسعه بود باعث اختلاط فلسفه ی یونان با تصوف اسلامی گشت و عقاید آنان وارد حوضه ی علم و فلسفه ی مسلمانان گردید، بطوری که مجموعه ی این عوامل باعث بروز عصیانهای باطنی – شیعی نیز شد و حتی تلاش برای بدست آوردن حکومت نیز بوقوع پیوست. پیدایش نهضت هایی چون بابالیلر از طرف الیاس بابا و بدنبال آن قیام حاجی بکتاش ولی، که بیشتر این حرکتها از خراسان شروع شده و در آذربایجان جان گرفته و در آناتولی به بار مینشست سبب پیدایش طریقتهای مختلفی شد. بررسیها نشان می دهد که بیشتر این افکار از خراسان برخاسته اند و با طریقتهای موجود در آذربایجان – اردبیل، خوی، زنجان و دیگر شهرها، طریقتهای خلوتی و فتوت پیشه تلفیق یافتند و طریقتهایی چون بکتاشیه، نقشبندیه، بایراملیق، قارداشلیق – اخیگری و . . . با توسل به تشیع جان گرفتند و وقتی اختلاف دو امپراتوری ترک زبان صفوی و عثمانی مشهود گشت، یکی با صبغهی تشیع و دیگری با توسل به تسنن، جنگ مذهبی درگرفت و دو امپراتوری بزرگ دنیای آن روز را مشغول خود کرد و اروپای در حال توسعه بیشترین بهرهها را از این وضع برد. در همین اوان بود که شاه جوان و مرشد عالم تشیع – شاه اسماعیل صفوی برخی از بزرگان علم و ادب را برای تبلیغ شیعه به امپراتوری عثمانی گسیل کرد تا شیعیان را حمایت کرده و از کشتارهای مرسوم محافظت نماید. مولانا همتی نیز جزو این دسته از شاعران و عالمان بشمار است. مسلما شاعری با این خلاقیت و بیان زیبا می توانست نظر مریدان طریقتها را جلب کند و هر کسی برای اعتبار بخشیدن به طریقت خویش او را منسوب بخود اعلام کند. تردیدی نیست که مولانا همتی با افکار و ایده های مختلف آشنا بوده، بویژه او از ایران به آناتولی رفته و این دیار از چندین قرن که مامن طریقتها شده بود با چنین برچسبهایی آشنا بوده و طبیعی بشمار می آمد. اما مولانا همتی با شناخت کامل پای بر این وادی نهاده و لذا خطرات این حرکت را نیز می دانسته است و لذا به پاسخ گویی بر این اتهامات نیز بر می آید.
همتی در اشعار و غزلیات زیادی به نفی آنچه بر او می چسبانند بر می خیزد. بدانان پاسخ می دهد. غزل ذیل بیانگر همه ی این اتهامات است و بروشنی تمام، زلالیت اندیشه های او را نیز نشان می دهد:
عشقیلن بو عرصه ده میدان اری دور همتی مشرک و منکرلرین باغرین اریدور همتی!
خارجی و ناصبی، مروانی و مشرک دگیل، تابع آل علی، حق لشکری دور همتی!
نور آلمیش خاک پاییندن، بصیرت اهلی دور، پیرو شاه ولایت، حیدری دور همتی!
دیوطبع و خودپرست، خودبین دگول شیطانصفت، لعنت اول اقوامه، حیدر چاکریدور همتی!
اتحادی و حلولی، فلسفی دن دور ائده ن، نقطوی دن، هم حروفی دن بری دور همتی!
حق طریقینده توالا و تبراسی درست، سانما کیم بیر ناقص و بیر سرسری دور همتی!
پیشواسی، رهنماسی، رهبری اثنی عشر، قول و فعلی حقّه لایق، جعفری دور همتی! (ص ۱۸۶)
تعبیر و تفسیرهای گوناگون از اشعار و اندیشههای همتی، گاه چنان متناقض و متضاد بوده که آدمی را به حیرت وا می دارد. بینشهای او ابهام آمیز و چند پهلو نیست، هرچند که با تفسیرهای ساده و سطحی نگر مواجه بوده اما قله های زیبای انساندوستی در آثار او را نیز نباید از نظر دور داشت. در کشاکش بینشهای مختلف در باره ی همتی، درک صحیح اندیشه های شاعر، ضرورت تامل و تعمق خوانندگان را می طلبد. یافتن تمام و کمال اندیشه های پاک او از خلال یک دیوان ناقص وی، سخت است. با این وجود، دفتر سراسر عشق او، با مفاهیم عارفانه اش زیبا و جذّاب است. عشق است که نردبان عالم بالاست. او خود چنین طرح می کند که چون انسان پا بر زمین نهد دل به گلرخی می سپارد و عشق را اندک – اندک می آموزد و چون دل، تپیدن را آغازید آن زمان تازه زمان درک عظمت عشق فرا می رسد و این درک انسان را به پویایی فرا می خواند تا به اصل عشق – عشق حقیقی بیندیشد.
صدای زنجان مورخه ۱۱/۰۵/۱۳۹۵
نغمه های عاشقانه ی همتی در وصف دلبر، او را مظهر عالیترین موجود عالم دانستن، شرف افزا و الهام بخش بودن وی نشانگر احترام و ارزش گذاری شاعر به مقام انسان است. او، در چهره ی دلدار خویش، چهره ی انسان و انسانیت را تصویر می کند، ارزش انسانی را نشان می دهد و شایسته است که دل به عشقش داد و جان به پایش فدا کرد. شادابی و سرور حاصل از این عشق، ایمان وی به زندگی، انساندوستی، نوع پرستی و عشق صمیمانه به انسانیت و زیبائی های جهان هستی را نشان می دهد و با گذشت بیش از ۵۰۰ سال از دوران زندگی شاعر، هنوز هم مارا تهییج می کند، به ما راه زندگی را نشان می دهد و تخم عشق در دلها میکارد. معشوقه ی او با صفات پاک انسانی تصویر می شود و انسان را تجلّی ذات خداوندی می داند و از همینجاست که برخی به زعم خود اورا اهل طریقت های مختلفش می شمارند.
همتی گاه به صوفیان محروم از ذوق و صفا نیز می تازد تا بر آنان که همچون خفاشان، از زیبائی های زندگی به تاریکیهای ذهنی خویش پناه برده اند و از نشئهی زندگی و زیبائیهای خدادادی بهرهای نمی برند تلنگری زده باشد. اشعار همتی و عشق او به شخصیت امام علی (ع) به عنوان تبلور امامت و تشیع اشاره های فراوانی است و در واقع نیمی از خلاقیت شاعر بدان معطوف گشته است. شیعیان و علویان آناتولی از هفت شاعر بزرگ شیعه با نام “یئددی اولولار” نام می برند که این هفت شاعر به دو بخش شاعران مردمی – یعنی اوزانها از یکطرف در ادبیات شفاهی و عارفان در ادبیات مکتوب از طرف دیگر تقسیم شده اند و در هر بخش از هفت شاعر و هفت اوزان نام برده شده است که در میان آنان شعرای بزرگ آذربایجان – عمادالدین نسیمی شروانی، مولانا فضولی بغدادی، شاه خطائی، مولانا همتی انگورانی و پیرسلطان ابدال اردبیلی به چشم می خورند. شهادت شاعرانی چون نسیمی، همتی و پیرسلطان نیز صرفا در سر برقراری حکومت شیعی قابل تبیین است. اوزانها مفاهیم عرفانی را به زبان قابل فهم عامه ی مردم بیان کرده و شاعران عارف نیز با بیانی روان به تبیین اندیشه های والای خود می پرداخته اند که از آن جمله، تجسم عشق حقیقی را می توان در دیوان همتی با بیان عشق به “آل علی” مشاهده نمود.
همتی اقلیم زیبائی ها را گشته و نگاری زیباتر از انسان که مورد خطاب اشعار اوست نیافته است:
عشق ایلن یولداش اولوب حُسن اقلیمین گزدیم تمام
دهر آرا گلمز اله سن تک نگار دلپذیر.
از دیوان اندکی که در دست داریم چنین برمی آید که انسان نقطه ی مرکزی دایره ی اندیشه های اوست و علی (ع) نمونه ی برجسته ای از این انسانیت است. فریاد اناالحق وی از همین عشق مایه می گیرد آنجا که می گوید:
اناالحق سؤیلهرم ای همتی شهر ولایتده
من اول منصور میدان فنایم داردن فارغ.
آری او در شعر ولایت که ولیّ آن علی است فریاد اناالحق خود را بلند کرده است و اناالحق او با منصور حلاج بسیار متفاوت است. غزلیات عرفانی و لیریکای وی ترنم کننده ی التهابات و هیجانات دل عاشقی است که لبریز از زیبائی و لطافت و یادآور غزلهای شورانگیز عمادالدین نسیمی است:
رخساریوه گول، خطیوه ریحان دئمک اولماز
لعل لبیوه غنچه ی خندان دئمک اولماز (ص ۱۶۱)
مولانا همتی شاعر اهل ولایت و تشیع است. احکام و فقه اسلامی و ولائی در شعر او جان می گیرد. الهام از قرآن، احادیث و روایات نبوی بر زیبائی کلام او می افزاید و بیان او را جلا می دهد و سخنان نابش با آیات قرآنی صیقل می یابد. او گلشن ولایت را گشته و عندلیب غزلخوان این صحن شده است:
همتی گزدی ولایت گولشنینده هر نفس
مست اولوبدور عشقیلن سؤیلر مثال عندلیب. (ص۶۴)
او همواره با عشق زنده است و دوری و جدائی از این دایره، او را از انسانیت و احترام به انسانها دور می کند و به همین خاطر گاه بر خود نهیب می زند که:
چیخما سن دایره ی انسان ایچیندن همتی! (ص۶۵)
در دیوان عاشقانه و عرفانی او، مدح پیامبر و ۱۲ امام جای گرفته و از عشق او به خاندان ولایت سخن می رود. او همواره از خدای خویش می خواهد تا دلی دانا و دیدهای بینا بر او ببخشاید:
همتی نین حاجتی سندن بودور، قیل یاعلی
بیر دل دانا اونا، بیر دیده ی بینا نصیب. (ص ۶۸)
او عشق را از جام باده ای که از دست نازنین امامش نوشیده است بدست آورده است:
مجلس قالوا بلی دن عشقیله بو همتی
ائیله میشدیر ساقی کوثر الیندن باده نوش. (ص ۱۸۵)
او که میداند بلا و محنت بر آل پیامبر و آل علی می بارد نباید روی از این خاندان برگرداند؛ و مصیبت و بلاهای آنان را بجان و دل می خرد:
همتی آل محمد عشقینه دؤندرمه یوز
هر طرفدن باشینا اغیار گر یاغدیرسا داش. (ص ۱۸۱)
در دیوان وی انواع فرمهای شعری از غزل و قصیده، ترجیع بند و مخمس موجود است تا قوشما و گرایلی. موضوع همه گونه شعر او عشق است و عرفان. بخشی از یک گرایلی همتی:
ای عاشق دیدار حق الصبرُ مفتاح الفرج
ای صادق گفتار حق الصبرُ مفتاح الفرج.
ای دل شیدایی کؤنول یاندیر بو جسمی، ائیله کول
کولدن بیتر صبر ایله گول الصبر مفتاح الفرج.
اوت یاپراغی کیمیا اولور رز دانه سی سحبا اولور
هم غورهدن حلوا اولور الصبرُ مفتاح الفرج. . . (ص ۹۳)
تنوع در اوزان و بحور مختلف و انتخاب این همه رنگارنگی در آهنگ و موسیقی اشعار، نشانگر ذوق و سلیقه ی مولانا همتی است. همتی نیز در دوران حیات خویش از آزار و اذیت دشمنان و کهنه اندیشان و زاهدان سالوس و ریائی در امان نبوده است. برای حذف او از دایرهی زندگی و تاثیر فراوانش بر مردمان عصر خویش، تلاش می کردند تا به انحاء مختلف او را در منظر مردم، بد اندیش و خلاف دین نشان دهند. او نیز به زیبائی به پاسخ گوئی برخاسته و حیله و مکر آنان را به خودشان برگردانده است.
تردیدی نیست که هوای پاک از آلودگی ها را می توان در هر بیت شعر او استشمام کرد. او به مقامی دست یافته است که فرشته ی وحی در آن بال و پر می زند، زمزمه ی جبرئیل از لابلای الفاظ فرح بخس اشعارش به گوش می رسد و آهنگ مردانه ی رسول خدا و طنین حیات بخش امام علی و آل مطهرش شنیده می شود.
موسیقی افسون کننده و دلنواز شعر همتی، فن شعری او، تعابیر و اصطلاحات زیبا و موزون شعرش کمتر همانندی دارد و همچون اشعار نسیمی بر دل می نشیند. گاه جنبه های شعری همتی بر اندیشه های شاعر می چربد. او، رندی است که در برابر زاهد ریایی، ظالم، شیخ، شحنه، محتسب و . . . رندانه قد علم می کند. او پاسدار حریم تشیّع است. شعرش ترکیبی از یافته های عقیدتی است و صمیمیت یک شاعر مسلمان را داراست. اگر گاهی به گلرخان زمین دست ارادت دراز می کند و به عشق مجازی دل می سپارد اما دست ارادتش از دامن ائمه کوتاه نمی شود.
او، شاعریست که با اشعارش خواننده را با ماوراء طبیعت آشنا می سازد. هر بیت از اشعار او دریچه ایست که به سوی ماوراء طبیعت گشوده شده و خواننده را از نشئه ی عرفان پروردگار سرمست می سازد و با زمزمه ی تسبیح عمومی خلقت هماواز ساخته، انسان را در درون خود با خویشتن آشتی می دهد تا حال خویشتن را بازشناخته و در دستیابی به گوهر نهفته در درون جان خویش توانایش کند. مجموعهی شعر دیوان مولانا همتی چنین است.
در هر بیت او با اسطورههای ملی و مذهبی، با اندیشههای برخاسته از قرآن و حکمت، با فلسفه و تاریخ آشنا شد، از این اشارات فراوان است. او، بعد از زمینه چینیهای زیبا، همچنین با استعانت از اسطوره های ملی و مذهبی، به بیان یافته های خود میپردازد:
جرعهی جام ولایتدن ایچن مست الست
فانیده یکسره حق بزمینه مستانه گئده ر. (ص۱۴۲)
و نظرش با نظرات اناالحق ساده انگارانه بسیار متفاوت است. اما شادابی و زنده دلی اساس اصلی اشعار اوست و انسان با این زنده دلی در عشق است که سر به آسمان میساید:
تعلل قیلما ساقی، مئی گتیر، بیر دم کی فرصتدیر
تغافل اورما، سؤیله مطربا، فرصت غنیمتدیر. (ص۱۴۷)
او، آمدن بهار و زیبا شدن طبیعت را از نظر دور نمی دارد و هماواز با طبیعت به ترنم زیبائی ها روی می آورد:
یئنه قیش گئتدی، گلدی موسم یاز
چمن صحنینده بولبول چکدی آواز . . .(ص ۱۵۱)
این موقع است که باید از لب صنم بوسه گرفت و از لبان جام جم نوشید و گرنه:
ایچمه دی کیم لعل لبیندن صنمین جام جمی
اولمادی صاف، بو مرآت صفائی گؤرمز. (ص۱۵۳)
او، مرگ جسم رابا مرگ روح و روان یکی نمی داند و آخرت را ادامه ی زندگی می شمارد و می گوید:
اؤلورسه جسم اؤلور بو فانیده، اما کی جان اؤلمز،
مسیحا تک همیشه زنده دور، روح و روان اؤلمز . . .(ص۱۵۲)
او، از معراج، از اسطوره های اسلامی سخن می راند. از اسطورههای ملی و میهنی و فرهنگی نیز غفلت نمی کند. او غازی میدان جنگ است. با دشمنان سرِ سازش ندارد؛ اما نخست جنگ او باید با نفس خویشتن باشد:
ای همتی، بو یولدا قیردیق سپاه نفسی
خون عدودان اولدو، سیف سنان منقش. (ص۱۸۷)
شاعر حضرت علی را تنها شمشیرزن نمی داند بلکه او را ساقی کوثرش می داند و از عشقی که قدح بر سرِ جانها می ریزد سخن می راند:
وئر بو تشنه عاشقه، ای ساقی دوران قدح
تا اولا دؤرونده عشاق اهلی نین گردان قدح.
چاغریشیرلار حور غلمان و ملائیک نوش جان
چون وئره ر بزم قیامتده شه مردان قدح . . .(ص ۹۹)
شاعر با این دیدگاههاست که انسانها را از روز محشر و جزای قیامت نمی ترساند و فرق او با دیگران را باید در همین عشق و زیبائی ها دانست.
همتی در بیشتر اشعارش خود را عارف خطاب می کند. عمادالدین نسیمی نیز خود را بیشتر یک عارف می داند و در برابر زاهد و شیخ و غیره می ایستد. این موضوع – یعنی مقایسه ی عمادالدین نسیمی و مولانا همتی می تواند موضوع مقاله ای دیگر شود و ضرورت دارد.
منابع:
مولانا همتی، دیوان ترکی، تدوین و تصحیح: م. کریمی، تهران، انتشارات تکدرخت، ۱۳۹۰٫
م. کریمی، تاریخ ادبیات آذربایجان، زنجان، ج ۲، ۱۳۸۴٫
جاهید اوز تئللی، بکتاشی – علوی شعرلری آنتالوژیسی، استانبول، ۱۹۸۶٫
سعادت الدین ارگون، بکتاشی شعرلری و نفس لری، استانبول، ۱۹۶۵٫
سیدکمال قاراعلی اوغلو، تورک ادبیاتی تاریخی، ج۵، استانبول، ۱۹۷۳٫
محمد فؤاد کؤپرولوزاده، تورک ادبیاتیندا ایلک متصوفلر، استانبول، ۱۹۱۸٫
قاراخان، تورک ادبیاتی تاریخی، استانبول، ۱۹۷۳٫
ذات حيــدردن گؤرونـدي عالمــه آثــار حــق شعله چكدي گون تكين هر ذرّهدن انوار حق
نطق آنين كنت كنزاً بـابـيـنـه مفتـاح غــيـب آندان اولدي كایناته معني ده اظهـار حق
رهبر راه علي العرش استوي دور مرتضي هادي معراج احمد، محـرم اســـرار حق
سجده قيل صدقيله اول شـــاهين جمـال اللّهينه عارف آيـــات حــق اي عــاشــق ديـــــدار حق
داستــان حـيــدر كــرّاري سؤيـلــر شوقـيــلن بو چمـنـده صد هـــزاران بولـبــول گلـزار حق
كل مخلوقاته اولدور حول و قوّت، صوت و نطق سؤيلــدي صدّق بو قولـــه صادق اخبــــار حق
هر امانت كي قبول ائتـدين خيانت قيلـــما كيم خائيني بر دار ائـدر اول شحنـهٔ بـــازار حق
مصطفــي و مرتضي نين آلـيــنه اولاديـــــنه كيم يار اولــدي ايكي عالــمده اولــدي يـار حق
«همتي» مردانه دور عهد السته محكم اول حق ازل قالوا بلي ده ائـيلدين اقــــرار حق
2
عشقيلن بو عرصه ده ميدان اري دير همتي مشرك و منكرلرين باغرين اريدير همتي
خارجي و ناصبي، مرواني و مشرك دئييل تابع آل علي، حق لشكريدور همتي
نور آلميش خاك پاييندن بصيرت اهليدور پيرو شاه ولايت حيدري دور همتي
اتحادي و حلولي، فلسفي دن دور ائدن نقطوي دن هم حروفي دن بري دور همتي
پيشواسي، رهنماسي، رهبري اثني عشر قول و فعلي حقّه لايق “جعفري” دور همتي
3
ای ساچون وصفی شب قدر و رخون بدر منیر خلق ایچینده بی بدل سن، حسن ایچینده بی نظیر
عشقیلن یولداش اولوب حسن اقلیمین گزدیم تامام دهر آرا گلمز اله، سن تک نگار دلپذیر
عارضون فردوس، اوْنا خال و خطون حور و ملک شمه کوثر دهانون، لبلریندیر شهد و شیر
پیچ طرّهندن مگر بیر عقده آچمیش باد صبح گرد عطریندن اوْنون دوتدو هوا بوی عبیر
«همتی» شول زلفی چوگان دلربانین عشقینه عاشیقه بو عرصهده باش اوْیناماقدور ناگزیر
4
ظاهر ائتدی عارضی دؤرونده تا اول ماه خط قتلینه بو خیل عشاقین گتیردی آه خط
آه کیم اهل نظر آئینهسین دوتدو غبار چکدی اول مه صفحهٔ رخسارینه ناگاه خط
آرتدی سودای جنونیم سبزهٔ خطون گؤروب ائیلدی من بیدل و دیوانهنی گمراه خط
اهل عشقی هر بیری بیر طور ایلن ائیلر هلاک گاه چشم و گاه ابرو، گاه خال و گاه خط
لوح محفوظ الهی دیر حبیبین صورتی «همتی» درک ائیله اول لوح اوزره بسم الله خط