فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 12 اردیبهشت 1403

عباس چناری

تصویر تست
عباس چناری

طاقت تمام گشته و ایام، سر شــده ست

گویی بـرای دیـدن تان دیرتر شــده ست

مـــا بی خبــر ز روی شمــا و رقیب ما

از حال و روز خیمهیتان با خبر شده ست

حافظ کجاست تا که ببینـــد که بـــاز هم

از لطفتـــان دوباره گــدا معتبر شـده ست

انگـــار نامه هـــام به دستت نمی رســـد

یا آب چـــاه هم به مسیر دگر شــده ست

دستـــی بکش به تــاول پاهای خستــه ام

آقا دلم بــرای شمـــا تنگ تر شــده ست

با طعنـــه گفت یک نفر از دوستـــان من:

انگـار رفت و آمد تو بی ثمـــر شده ست!

*

سگ های ایــن مسیـــر مرا درک می کننـد

چون پای چشم تک تک شان باز تر شده ست…
2
پاش تـاول زده و رنگ رخش ناجـور است

همچنان راه دراز است و حرم هم دور است

زائــر خستـه سراپــا عـرق و تشنگی است

چشـــم او لیک زدیدار حبیبش کــور است

چند روز است که افتـــاده به راه ولیکـــن

همه اش فکر تو و خیمه ی پر از نـور است
گاهگاهی به لبش ذکـر و گهی هم صـلوات
خسته گشته ست ولی از ته دل مسرور است

گاهگــاهی به سر و سینه ی خود می زند و

گاهگــاهی به لبش آیــه ی ناب نـور است

پیش خود فکــر نمی کرد که این مرتبـه هم

خبری از تو نبــاشد، چه کند؟ رنجـور است

منع کردنـــد طبیبــــان که پیـــاده بـــرود

لیک احـوال دلش بر همگی مستــور است…
3
سلطان پول و قدرت و پست و مقام بـود

در عیــن حــال، پیــرو خط امــام بـود!

حاجی مــا تمامی ایــن سالهای جنـــگ

غرق حضور و حال و سکوت و سلام بـود!

او رغبتی به جبهه و خــون و خطر نداشت

تنهـــا به فکــر درک حلال و حرام بــود

دم از مقــــام معــرفت النفـــس میزد و

سرگـــرم بــه مــراقبتی مستـــدام بــود

او حج نرفتـــه بود ولیکـــن به اشتبـــاه

در چشــم خلق، حاجی و اهل مــرام بود

حاجی- خـــدا به دور کنــد شرّ او زمـا-

با قصد خیــر، یکسره دنبــال نــام بــود!

بــا اینکه اعتقــاد به دنیــای دون نداشت

مشغــول احتکار، به هر صبـح و شام بود!

یک روز پای منقــل و در جمع دوستـــان

یک روز مست لــذّت شرب مــدام بــود

سنگ صبـــور روز و شب بیــوه گان شهر

مهمان خانه های یتیمـــان به شــام بــود!