تا صبح شده ذکر لبم شعر بخوانم
مشتاق رسیدن به توام در جریانم
تند است قدمهای رسیدن به هوایت
از ساعت ناکوک زمان دلنگرانم
در هر غزلی رد تو پیداست عزیزم
هی کوچه به کوچه پی مضمون نکشانم
فرمانده دل،شاه غزل، حضرت عاشق
در کشور ممنوعه لبهات بمانم؟
لبخند زدی،آه کشیدم نکند باز…
شک میشود از دوری تو آفت جانم
تو مرغ مهاجر، ولی افسوس در این شهر
منکنج قفس منتظر یک هیجانم
ای عشق مسیحایی من دست بجنبان
پرواز بده روح مرا از چمدانم