لالایی خموش”
راجع نه بهِ
راجع نه دِ
راجع نه لِ
و راج چِه
لِ لِ، لِ لِ
لالایی خواب
لِ لِ،لِ لِ
لالایی لال
بَدل به دل مرداب شدم
در چله ی این چلچلهِ
می می می
نی نی نی
چِه چِه چِه
نی دار نالد که؛
نی+ چه ها که نمیگوید از غم
چَه چَه چَهِ (من مرده ام)
سر داده است
به این چَه چِه می خواند؟
جسمی بی من، سر
مانده است
او میم من را
ماهِ ما کرده است
او نون من را
آ+با دل درد
ها کرده است
اسبی بالدار و تک شاخ
که در این نی زار
می می می، چرخ چرخ چرخد رقص گون
مردی تک سوار
می + تازد
پیتی کو پیتی کو پیتی کو
در کوچه های تنهاییِ کودکی
شیهه میکشد دردگون
گاهی پرنده ای میشود مغموم
نشسته در این چله
چلچله وار میخواند
قصه های نی + چه میگوید ؟
بدل به دل مرداب
تا بی+ دار شوند
خفته های در دل نی زار
از این کابوس در تکرار
که( دیگر من مرده است )
ماه آسمان ما شده است
و ماهِ+شهر من
که ( ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم)
نی نامه ای در این مرده زار های مرداب
ای راجع روح
ای راجع راه
ای ماها راجع
به ما
بگو نی
تو یکی نه ای، هزاری
فقط نی+ چه میگوید را
دریا…
به موج بگو
حرف دل ما…


