قالب شعر: شعر نیمایی
صبحگاهی
پروانه احساس من
از پیله تنهایی خود
بیرون آمد
و در آسمان لحظه ها
اوج گرفت
بوی عشقی از چهره گل ها
به چمن می تابید
و نسیمی خوشبو
از پرتو لطف خدا
جاری بود
پروانه کوچک تنهایی من
احساس مرا
با خود برد
تا فراسوی نگاه مادر
و دست های مهربان او
روی شانه هایم لغزید
که بوی باران می داد
گل های سفید عشق
در هوای تنهایی من
جاری شد
و به آفتاب لحظه ها پیوستم
احساس لطیف صبح
در چهره مادرم پیدا بود
و من در هاله ای از
شادی و شوق
چشم ها را سپردم
به پیامی جان بخش
و احساس بلند پرواز
که رها باید شد
از آنچه گذشت
و سبکبال
به پا بوس این فرشته ها
باید رفت