کار پاییز و تو از قامت من ریختن است
او گل از شاخه ی احساس و توخون از بدن است
ابر با رعد ببارد ولی از چشم من آه
با سکوت تو هوا در پی باران شدن است
فالها در ته فنجان همه یکسان گفتند
آنکه هی داشت ترا دوست همان اهرمن است
کاش در چاه می انداختی ام ای بی رحم
واقعی در دهن گرگ مرا پیرهن است
مثل برفی که ببارد به درختی بی برگ
آخرین لطف تو پوشاندن من با کفن است
سیاوش پورافشار