فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 14 مهر 1403

پایگاه خبری شاعر

پلنگ و ماه

تو از دیده رفتی و ، از دل نرفتی وفای تو نارم ، خداوندگارا چه غم گر غروری پلنگانه داری ؟ سرت از چنین باده خوش باد ، یارا چو دیدی که من خانه در ماه دارم…

تو از دیده رفتی و ، از دل نرفتی
وفای تو نارم ، خداوندگارا
چه غم گر غروری پلنگانه داری ؟
سرت از چنین باده خوش باد ، یارا
چو دیدی که من خانه در ماه دارم
پلنگ غرورت خروشید در تو
برافراشت قامت که بر ماه تازد
درافتاد و خشم تو جوشید در تو
من آن شب چرا دل به شیطان سردم ؟
چرا کار روشن ضمیران نکردم ؟
چو دیدم که بالاتر از خود نخواهی
چرا خانه ی ماه ، ویران نکردم ؟
من آن شب چه نامهربان با تو بودم
پشیمانی ام را نمی دانی امشب
تو ای رفته از چشم و ای مانده در دل
بر آفاق جان جکم می رانی امشب
من امشب چه مستانه می نالم از تو
تو در من ، چه جانانه می خوانی امشب

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج