تو از دیده رفتی و ، از دل نرفتی وفای تو نارم ، خداوندگارا چه غم گر غروری پلنگانه داری ؟ سرت از چنین باده خوش باد ، یارا چو دیدی که من خانه در ماه دارم…
تو از دیده رفتی و ، از دل نرفتی وفای تو نارم ، خداوندگارا چه غم گر غروری پلنگانه داری ؟ سرت از چنین باده خوش باد ، یارا چو دیدی که من خانه در ماه دارم پلنگ غرورت خروشید در تو برافراشت قامت که بر ماه تازد درافتاد و خشم تو جوشید در تو من آن شب چرا دل به شیطان سردم ؟ چرا کار روشن ضمیران نکردم ؟ چو دیدم که بالاتر از خود نخواهی چرا خانه ی ماه ، ویران نکردم ؟ من آن شب چه نامهربان با تو بودم پشیمانی ام را نمی دانی امشب تو ای رفته از چشم و ای مانده در دل بر آفاق جان جکم می رانی امشب من امشب چه مستانه می نالم از تو تو در من ، چه جانانه می خوانی امشب
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج