فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 14 آذر 1403

پایگاه خبری شاعر

هجر می داند فقط باید تو را از ما گرفت

هجر می داند فقط باید تو را از ما گرفتتا توان گل را بهاران در کف خارا گرفتآتش هجران به جانم کارگر نامد ولیدیو می داند که باید دوست را از ما گرفتسوز حرم…

هجر می داند فقط باید تو را از ما گرفتتا توان گل را بهاران در کف خارا گرفت
آتش هجران به جانم کارگر نامد ولیدیو می داند که باید دوست را از ما گرفت
سوز حرمان بوده در جانم ز سرمای الستلیک می سوزم چو شمعی کاو ره صهبا گرفت
تا مبادا اشک چشمانش نماید خشک و غماز زبان شمع چون سوسن ره شکوا گرفت
داغ بستان همچو سوز لاله ای در جان ماستترسم از آندم که غم این لاله در خارا گرفت
یعنی این شمع شب افروزم به هجران نگارخواند بیتی و طریق عاشق شیدا گرفت
تا نبیند بیش از این هجران و حرمانت مهارخت بر بست و طریق دیگر از دنیا گرفت
آن زمان نی ناله از این لاله ی فرهاد شدنی کس از صحرای مجنون پرسش لیلا گرفت
کی رسد دست دعای ما چو سروی بر فلکدانم آندم کز سر خاکم گلی بالا گرفت
این زبان عذب من گر در نهندی بر زمینناله های ارغنون زآن پهنه رخ پیدا گرفت
یا چو حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشتشعر من پنهان رخش در دامن صحرا گرفت
تا اگر روزی فتد آنجا گذار یار و دوستاز غم عالم دمی نالیدن از اولا گرفت
تا که هجران با دل همچون حریر من چه کرددل چنین شد تا سکندر دولت دارا گرفت
یا چو یوسف ذبح گرگان شد به چاهی اندرونتا به شادی رند مستی شادی اضحی گرفت
گر ندا از یوسف گل شد شنیدستم که تادیو نتواند پری در دخمه ی غبرا گرفت
قانع ام گر نوگلی روید به باغ و بوستانگر چه رنگ این باغ دل از لاله حمرا گرفت
لیک نور دوست گر یکدم بتابد باغ هاهمچو دوران ازل شادابی خضرا گرفت
کی بهشت یزد می آید شفاعت چون نبودباید این فیض جنان از دوحه ی طاها (ص) گرفت
وصل یزد و نور جنت با عبادت از گنهگر کسی یابد ، شفاعت از کف زهرا (س) گرفت

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج