خم شد و دستان بابا را پُر از گل-بوسه کرد
عطر احمد را به دستان حسینی هدیه کرد
قصد او میدان جنگِ دشمنی اهریمنی است
بر لبش لبخندِ زیبای محمد، دیدنی است
نور لبخند علی، چون بر دلِ بابا نشست
اشتیاق وصل احمد، کرد او را مستِ مست
روی همچون آفتابش، رحمتٌ للعالَمِین
می کند مهرش مرا مهمانِ درگاه حسین
اکبر است او، نام پاکش یادگار مرتضاست
خَلق و خُلق و منطقش ارث نبی مصطفاست
در جوانی، برگ هایش یک به یک پر پر شده
او گلی بوده که پای شمع، خاکستر شده