آمدم حلقه زدم باز، جوابم کردی
نگشودی در و دیوانه خطابم کردی
گر مرا کولی آواره بخوانی چه عجب
ای وزان بادِ خزان، خانه خرابم کردی
آسیاب گشتم و امید که از گردش چرخ
نرم شوی، خُرد شدم بس بشتابم کردی
تا طپشهای دلم پرده ی رازم بدَرید
خام خود دیدی و هر لحظه کبابم کردی
نغمه خواندم چو هَزار با قلم نازک دل
رقصِ صد دیده نمودی و عذابم کردی
گر چه چون آینه صافیِ زلال زاده شدم
همچو گیسوی رها، پیچش تابم کردی
دیدی انبوه هواخواه تو در صف شده اند
گِرد خویش حلقه تنیدی و جدایم کردی
باز می آیم و باز حلقه بدر خواهم زد
شاید از معجزه ی عشق، صدایم کردی