آن بـه که چون منی نرسد در وصال دوستتا ضعف خویش حمل کند بر کمال دوسترشـــک آیــدم ز مـــردمـــک دیــده بـــارهـــاکاین شوخ دیده چند بـبـیند جـمال دوستپ…
آن بـه که چون منی نرسد در وصال دوست | تا ضعف خویش حمل کند بر کمال دوست |
رشـــک آیــدم ز مـــردمـــک دیــده بـــارهـــا | کاین شوخ دیده چند بـبـیند جـمال دوست |
پـروانه کـیسـت تـا متـعـلق شـود بـه شـمع | بـاری بـسوزدش سـبـحـات جـلال دوسـت |
ای دوسـت روزهـای تــنـعـم بــه روزه بــاش | بـاشد که در فتـد شـب قدر وصال دوسـت |
دور از هوای نفـس، کـه ممـکـن نمی شـود | در تـنگنای صحبـت دشمن، مجـال دوست |
گر دوسـت جـان و سـر طـلبـد ایسـتـاده ایم | یاران بـدین قـدر بـکـننـد احـتـمـال دوسـت |
خــرم تــنـی کـه جــان بــدهـد در وفـای یـار | اقـبـال در سـری که شـود پـایمال دوسـت |
ما را شکایتی ز تو گر هست هم به توست | در پـیش دشمنان نتوان گفت حال دوست |
بـسیار سعدی از همه عالم بـدوخت چشم | تـا می نمایدش همه عـالم خـیال دوسـت |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج