فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 17 مهر 1403

پایگاه خبری شاعر

مرغ سیاه بر سر تخم سپید خفت با نطفه ای که در دل او می تپید گفت زهدان آهکین من ای تخم چشم من زندان تیره نیست سرشار از فروغ زلال سپیده است پوشیده تر ز م…

مرغ سیاه بر سر تخم سپید خفت
با نطفه ای که در دل او می تپید گفت
زهدان آهکین من ای تخم چشم من
زندان تیره نیست
سرشار از فروغ زلال سپیده
است
پوشیده تر ز مردمک چشم خفتگان
خورشید در سپیده ی آن آرمیده است
شب ، غرق در فروغ زلال سپیده شد
بانگ خروس ، تا افق صبحگاه رفت
زان پیشتر مه زرده ی خورشید بردمد
دستی در آشیانه ی تاریک دیده شد
تخم سپید از بر مرغ سیاه رفت

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج