فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 14 مهر 1403

پایگاه خبری شاعر

زنی چراغ به دست

زنی چراغ به دست ازسپیده دم آمد زنی که موی بلندش در آستان طلوع غبار روشنی سرخ شامگاهان داشت بر آستانه نشست ز پشت مردمکش آفتاب را دیدم که از درخت فراتر …

زنی چراغ به دست ازسپیده دم آمد
زنی که موی بلندش در آستان طلوع
غبار روشنی سرخ شامگاهان داشت
بر آستانه نشست
ز پشت مردمکش
آفتاب را دیدم
که از درخت فراتر رفت
به روی گونه ی گلرنگ صبح پنجه کشید
نگاه روشن زن
خراش پنجه ی خورشید را نشانم داد
عبور عقربه ای ، ساعت طلایی را
آسمان ، به دو قسمت کرد
زن از مدار زراندود نیمروز گذشت
به شامگاه رسید
ز پشت مردمکش آفتاب را
دیدم
که از درخت فرود آمد
به روی گونه ی بیرنگ خاک پنجه کشید
نگاه خیره ی زن
خراش پنجه ی خورشید را نشانم داد
زمان ، زمان عزیمت بود
زنی چراغ به دست از حصار شب می رفت
مرا ، اشاره کنان ، از قفای خود می برد
زنی که موی بلندش در آستان غروب
شکوه روشنی سرخ
صبحگاهان داشت
زنی که آینه ای در نگاه ، پنهان داشت

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج