میشنوی بگو مرا هرچه بگویمت دلا
گر بروی زپیش من نیست دلت زمن جدا
خانه ی من سرای تو سینه ی من برای تو
خنجر خود بکش بدر از تن من تو دست و پا
مهر تو کرده ام دلم پای دهی دهم سرم
نیست مرا به باورم دست مرا کنی رها
هرچه مرا شکسته ای دست مرا تو بسته ای
بند ز من گسسته ای دل به تو گشته مبتلا
بیشتر انعکاس تو تکه به تکه می کند
آینه ای که بشکنی باز نشان دهد تو را
ریشه دوانده در دلم مهر و وفای تو صنم
مهر و وفای تو ببین داده دل مرا صفا
(خانه به خانه آمدم کوچه به کوچه کو به کو)
گشته به جستجوی تو این دل زار و بینوا
ساکنم سکون من گشته بلای جان من
علت این جنون من دوری توست بی وفا