در وادی دلبر پی جان و دل خویشمدر موسم نوروز پی مشکل خویشممنزلگه لیلی است مرا برق جهانیطور است و در انجا پی جان و دل خویشممجنون غریبی است دلم ، غربت هج…
در وادی دلبر پی جان و دل خویشم | در موسم نوروز پی مشکل خویشم |
منزلگه لیلی است مرا برق جهانی | طور است و در انجا پی جان و دل خویشم |
مجنون غریبی است دلم ، غربت هجران | می سوخت دلم را و پی منزل خویشم |
یزد است مرا نور خدا ، آتشی از طور | در هجر رخ یار ، خودم حایل خویشم |
هین نیست کنون حایلی از عاشق و معشوق | برخیزم از این روی که خود فاصل خویشم |
خاکستر حلاج برافتاد به جانم | زآن روز چو شمعی به ره محفل خویشم |
تا دامن خود نا زده ام بر دل عشّاق | تا شام ابد قانع بی حاصل خویشم |
می سوزم از این هجر و در این دیده مهجور | چون لیلی و مجنون به ره محمل خویشم |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج