«خواستگار»
یک شب برایم آمد یک خواستگار جنگی!
بی اطلاع قبلی، با ابتکار جنگی!بابا که بود پایش پیژامهای پلنگی
تا دید خیلِ مهمان، شد مثل مار جنگی!در رفت چست و چابک تا در بیاورد زود
شلوار عهد بوقش این یادگار جنگی!دامادِ با نزاکت چسباند پا و آنگاه
قبل از نشستنش داد دو تا شعار جنگی!مانند شهربانو رفتم سراغ چایی
شاید ببینم از نو این شهریار جنگی!پرسید مادرم از شغلِ شریف داماد
پاسخ شنید: دارد، صد افتخار جنگی!بابا که آمد از راه بی هیچ پیشگفتار
پرسید دارد آیا داماد کار جنگی؟!یکباره جمع حاضر با شور و با حرارت
گفتند هست ایشان یک استوار جنگی!بابای او کماکان کابوس حزب بعث است
بیرون کشید از ایشان از بس دمار جنگی!کرده اسیر با عشق در جنگ هشت ساله
غیر از دویست سرباز، شش تیمسار جنگی!در پاوه و مریوان، در موصل و شلمچه
تقدیرنامه دارند با اعتبار جنگی!هنگام چای بردن لرزید دست و قلبم
با یک نگاه دل را دادم به یار جنگی!برداشت چای را از سینی و کرد از من
یک عالمه تشکر با اقتدار جنگی!پاسخ چه بود؟ بله. خیر است و خوش شگون است
وصلت به قول بیبی با یار غار جنگی!بعله! اگر نگویم ترسم که آتش افکن
او را ز من بقاپد یک نابکار جنگی!حالا فضای خانه مانند پادگان است
آرامشی مداوم با ساز و کار جنگی!یک مدتی به یخچال تک میزنم شبانه
فرمود مادرش که دارم ویار جنگی!!پروین جاویدنیا
شعر طنزی که در بیست و پنجمین کنگره ملی شعر دفاع مقدس، مقام برتر طنز کشوری را بدست آورد.