شب از گلویم میچکد، اما ستاره گم شده
صدای گریه میرسد، این مرد سردرگم شده
دلی که راه خانهاش در سایهها نهان شده
تمام عمر در غمت، چون شمع نیمه جان شده
هوای عشق در دلم، اما سکوت سهم من است
که آسمان هم از غمم، چون چشم من پر نم شده
بگو کجا ز دست تو رهاییام به سر رسد؟
شادی ز این دیار رفت، غمهای من عالم شده
حنای رنگباختهات در دل نشان ماتم شده
تمام روح خستهام، در قصهای مبهم شده
بهمن به یاد عشق تو مجنون شده، لیلی من
در کوه خاطرات تو فرهاد کوهکن شده