بِسم الله الرّحمن الرّحیم
آرزویم عشق من ، تنها و تنها وصلِ توست
رو به سویَت چون کویری تشنه یِ آب آمدم
گر بِرانی می شوم داخل زِ قابِ پنجره
باز کن در را نگارا باز بی تاب آمدم
پرس و جو می کرد حالم را صبا دادم جواب
من شبِ تاریکم و دنبال مهتاب آمدم
شعر نو دارم، غزل یا مثنوی با خطّ عشق
امشب از دیوان دل با قطعه ای ناب آمدم
دلبرم برقِ نگاهت حاملِ پیغام بود
با همین انگیزه می بینی که شاداب آمدم
علی باقری