این آتشیست که از تو به جانم رسیده است
سوز دلی که کس به دو عالم ندیده است
من با امید وصل تو در آب و آتشم
یاری کن ای خدا که امانم بریده است
تا چشمم از خیال تو آئینه میشود
خواهم ببینمت، غم باران چکیده است
میبینمت به خواب و خیالم ولی چه سود
بختک به تن نشسته و خوابم پریده است
صحبت زیاد و زخمِ زبانهای بیکران
کس زخمهای کهنهی من را ندیده است
خواهم که نالهای کنم از جان ولی دلم
دردت به جان خریده و نازت کشیده است
چون زورقی شکسته به امواج بیکران
نعشم به پای ساحل دریا رسیده است
“عاشق نبودهای که ببینی چه میکشم”*
ما را خدا برای عذاب آفریده است.
#محمد_حسین_نظری