فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 30 اردیبهشت 1403

گفتگو با مهندس حسن پاکزاد (شاعر)

فرهاد مرادی شاعر و مدیر مسئل پایگاه خبری شاعر
  • حسن پاکزاد
  • متولد بهمن ۱۳۵۵ رشت  چند سالی است ساکن زنجان است
  • فارغ التحصیل زمین شناسی دانشگاه علوم پایه دامغان 
  • شاعر
  • غزل کار می کند و رباعی نیز کار می کند 
  • شعر سپید و مثنوی را هم دوست دارد و آثاری در این دو سبک نیز دارد

آقای پاکزاد ضمن تشکر از شما که در این گفت و گو شرکت کردید شعر در وجود شما از چه زمانی شکل گرفت و از چه زمانی جریان شعر برای شما جدی شد؟

عضو کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رشت بودم سال اول راهنمایی ( میشه معادل کلاس ششم فعلی) تازه تمام شده بود تابستان که شد شروع کردم غزلیات شمس را یک دور کامل خواندم چند ماه بعد تحت تاثیر وزن های دوری غزلیات شمس شروع کردم به نوشتن که مربی کانون گفت شعر نوشتی 

اما جدی ش از اواخر دوران دبیرستان شروع شد با حضور م در محافل ادبی 

قالب غالب شعری شما چیست و چه قالب های دیگری را تجربه کرده اید

 علاقه اصلی من به غزل بوده و است اما چند سالی ست که رباعی خواب و آرامم را گرفته 

علاوه بر این دو ، در قالب های مثنوی . دوبیتی . نیمایی و سپید هم نوشته ام 

هر شاعر در شروع کارش تحت تاثیر شاعران دیگری نیز هست کدام شاعران  معاصر در شعر شما تاثیر داشته اند ؟

 شروع نوشتن من همزمان بود با کارگاه های شعری که استاد جلیل واقع طلب برگزار می‌کردند از ایشان بسیار بهره بردم قیصر را دوست داشتم و زیاد خوانده ام دیدار با ایشان علاقه م را به ایشان و اشعارشان دوچندان کرد 
رشتِ آن روز ها پر بود از شاعران صاحب نام جوان که هر کدام برای هدایت یک انجمن کافی بود آرش فرزام صفت از موترترین شاعران جوان آن روزها بود 
 
مهندس به نظر شما شعر ذانی است یا اکتسابی ؟
 
سوال سختی ست اما تجربه این چند سال به من آموخته که برای شروع و ورود به دنیای شعر یقینا باید شعر در نهاد شخص باشد و می تواند بمرور کسب تجربه کند و بهتر و روشن تر شود
 

 با اینکه سالهاست با انجمن های ادبی کار می کنید نقش انجمن های ادبی در پرورش شاعران جوان در چه حد است؟

در دهه های اخیر انجمن ها مسیر ورود شاعران جوان به حوزه شعر را تسهیل کرده اند
آموزش رایگان . همراهی در نو سروده ها و نقد و نظرهای رو به جلو همه و همه به رشد شاعران جوان کمک کرده
انجمن ها محل تبادل تجربه و زیست های شاعرانه ست.

امروز شاعران جوان در حوزه شعر با چه آسیب هایی روبرو هستند؟

بزرگ ترین آسیب به شاعر از سمت خود شاعر شروع می شود

به نظر شما وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در عصر حاضر چگونه باید در حوزه شعر کمک حال شاعران و انجمن ها های ادبی باشد؟

تقریبا بیشترین انجمن های ادبی کشور زیر مجموعه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هستند اما بیش از ۲۰ نهاد و‌ ارگان فرهنگی و غیرفرهنگی در حوزه شعر و ادبیات فعالیت می‌کنند
باید دید در مقابل انجمن های ادبی و در فضای خارج از انجمن ها چه چیزی وجود دارد چه آسیب های هست مدیریت بخشی از این بحران های خارج از گود با ارشاد است
در کنار حمایت های معنوی و مادی چرا باید ارشاد برای بیمه کردن هنرمند او را وادار به کتابسازی کند و تا دو یا سه جلد کتاب منتشر نکرده باشد عضو صندوق نمی تواند باشد

چند بار به مدیران ارشد وزارت ارشاد پیشنهاد «سرباز هنرمند» را داده ام اما توجهی به آن نشد 

بقول دوستان همینکه گاهی به انجمن های ادبی کاری نداشته باشند خود بیشترین کمک است ( لبخند)

 

رشته دانشگاهی شما زمین شناسی است که بامنطق و عقل سرکار دارد و شعر که ساکن دل و با عشق سرو کار دارد چگونه تولنسته اند این دو در وجود شما همزمان هویدا شوند

من زمین شناسی خوانده ام و الان در پروژه های بزرگ عمرانی مشغول به کار هستم 

شعر را خیلی قبل تر از دانشگاه درک کرده ام و در این سالها هیچ وقت از او جدا نبوده ام 

گاهی اوقات کیلومترها مسیر پروژه های دور از شهر را طی کرده ام فقط بخاطر اینکه دو ساعتی در محفل ادبی باشم شعر بخوانم و شعر بشنوم

برای به دست آوردن هر چیزی بایست چیز دیگری را از دست داد

 

در پایان سخن شعری را به دوستداران شعر و ادبیات هدیه کنید؟

چشم چند رباعی و یک غزل تقدیم می‌کنم:

 بی آنکه بخواهم به سفر سر شده است

یک آدم سرگشته دیگر شده است

وقتی چمدان سفرت را بستی 

دلتنگی من چند برابر شده است 

برچهره ی غم گرفته ام رنگ بزن

من شیشه ام آهسته به من سنگ بزن

هی نامه برات می فرستم اما-

هروقت که دلتنگ شدی زنگ بزن 

يک شهر پر از قرار و گل ساعت 8

رودي که رسيده تا به پل ساعت 8

پرواز  پرنده ها  لب  در ياچه

فردا من و تو سي و سه پل ساعت 8

لبخند تو را بهار با خود دارد

یک آدم بی قرار با خود دارد 

از صبح فقط محو تماشای توام

هر گونه ی تو انار با خود دارد

ای کاش ردیف شعر ،” آمد ” بشود

یا اینکه بهار از این طرف رد بشود

از صبح مدام از خودم می پرسم 

فردای بدون تو چه باید بشود 

آرامش پنهان شده ،مشهور نشو

ای حسرت تازه چیده انگور نشو

هرجا که نگاه می کنم آشوب است

یک  ثانیه از کنار من دور نشو

درياچه و کوه و دشت يادت نرود

امروز اگر گذشت يادت نرود

از دور شنيدن و نديدن سخت است

يک بار  بيا  به رشت يادت نرود

راهی شده ام بَلَد برایم بفرست

یا اینکه غمی ابد برایم بفرست

یک عصر شلوغم وسط تنهایی

یک عکس تمام قد برایم بفرست

از شما بخاطر این گفت و گوی کوتاه تشکر می کنم یکی از اهداف پایگاه خبری شاعر گفت گو های کوتاه با شاعران است که مخاطبان  بتوانند چکیده و مختصری از حال و احوال شاعران را بخوانند و با آنان آشنا شوند.