در هیاهوی عالم من بند دو چشمان توام
در غم عالم آدم من اسیر و متاج توام
چون در پند روزگار جانم می رود
گرفتار کردار و رفتار توام
تو گر رخ سرایی در اشک دل من
تا باشد روزگار گرفتار توام
در می خانه عشق محو تماشای توام
دگر نباشد دلت ز دور دل من
دل آرام با شوق طرفدار توام
این شاخه بوی گل یاس میدهد
من به دنبال عطر ناز توام
اگر باشد دل تو قبله دل من
من نماز خوان و مشتاق دیدار توام

