فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 28 اردیبهشت 1403

شماره ١٣: اگر کنم گله من از زمانه غدار

اگـــر کـــنــم گـــلـــه مــن از زمـــانــه غـــداربـه خـاطرت نرسـد از من شـکسـتـه غبـاربـه گوش من، سـخـنی گفت دوش بـاد صبـامن از شـنیدن آن، گشـتـه ا…

اگـــر کـــنــم گـــلـــه مــن از زمـــانــه غـــداربـه خـاطرت نرسـد از من شـکسـتـه غبـار
بـه گوش من، سـخـنی گفت دوش بـاد صبـامن از شـنیدن آن، گشـتـه ام ز خـود بـیزار
که بـنده را بـه کسان کرده ای شها! نسبـتکـه از تــصــور ایـشــان مـرا بــود صــد عـار
شـها! شـکـایت، خـود نیسـت گرچـه از آدابولـی بــه وقــت ضــرورت، روا بــود اظــهـار
رواست گر من از این غصه خون بگریم، خونسزاست گر من از این غصه، زار گریم، زار
بــپــرس قـدر مـرا، گـرچــه خـوب مـی دانـیکه من گلم، گل؛ خـارند این جـماعت، خار
مـن آن یـگـانـه دهـرم کـه وصــف فـضــل مـرانوشـتـه مـنشـی قـدرت، بـه هر در و دیوار
بــه هـر دیـار کـه آیـی، حــکـایـتــی شـنـویبـه هر کـجـا که روی، ذکـر من بـود در کـار
تـو قـدر من نشـناسـی، مرا بـه کم مفـروشبـهـائیـم مـن و بـاشـد بـهـای مـن بـسـیـار

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج