آنکه از ما دل و دین برد نهان میگردد
سرو بالا و قدش تا به کران میگردد
شیشه می تو بده ساقی بزم شب و روز
تا دل از خویش برون گشته عیان میگردد
ما که رندیم و خراباتی و سرگردانیم
در پی بوی تو دل سوی جهان میگردد
عقل گوید که مرو عشق بگوید که بیا
این چه سوداست که در هر دل و جان میگردد
گر به یک جرعه کنی مست همه عالم را
صد چو آدینه ز غم ناله کنان میگردد
از پی گنبد دوار شوی چرخ فلک
راز پنهان به جهان فاش به زبان میگردد
بنشین بر خم می سر بنه در راه نیاز
چون دل از قید دو عالم به توان میگردد
نویسنده : خداداد آدینه


