از نامِ ققنوسان فقط خاکستری مانده
آتش! بگو آیا امید دیگری مانده؟!اینجا طلوعِ آخرین خورشید را کشتند
از مِهر تنها ردِ خونین پیکری مانده!سیمرغ ها در قلههای قاف مدفونند
در دست رستمها فقط مشتِ پری ماندهضحاکها خون خدا را میخورند اینجا
آیا در این ویرانهها آهنگری مانده؟!اینجا چلیپاها پر از تن های خونین است
در جلجتا زندهست اگر پیغمبری مانده!اینجا سلیمان ها نصیبِ مور میگردند
اینجا فقط از معجزه انگشتری ماندهای شهریار شهر سنگستان امیدی نیست…
از غار رویا های تو، بسته دری مانده¹ای آشنای سال های دور من ای عشق
زخم جنونت بر سر هر دفتری مانده²افسانهایی هستی که افسونت نوشتن بود
دشت شب از انگشت هایت جوهری مانده³جز زخم و درد و آه از من هیچ باقی نیس
وقتی که از ققنوس ها خاکستری مانده…۲۱:۲۸
۱۰/مرداد/۱۴۰۲
1. به یاد شهریار شهر سنگستان؛ اخوانثالث
2.به یاد استاد حسین منزوی
3.به یاد افسانهی شعر پارسی؛ نیما یوشیج