ترجمهی شعرهایی از استاد “صالح بیچار” (به کُردی: ساڵح بێچار) شاعر کُرد زبان توسط #زانا_کوردستانی
(۱۲)
نسیم
زیر نور ماه
شانه میزند گیسوان چنار را…
(۱۳)
هرگاه که آلبوم خاطراتمان را میگشایم
همچون گذشته
از عکسهایت هم
عطر خنده بر میخیزد.
(۱۴)
جلوی دیدگانِ همهی جهان
همچون قربانی، گردنم را زدند.
ستمگران سَرِ بریدهام را بر بالای دست گرفتهاند
و هیهات که فریادم هیچگاه به گوش خدا نمیرسد.
…
من همیشه شنگال* بودهام و میمانم!
پیش از ظهور داعش و
بعث و عثمانی و تیمور لنگ…
تاریخم پُر از خون و ویرانی و غارت و جنگ است.
…
من از خاک و باد و آب و آتشم!
ای خورشید!
تو گواه باش، از روزی که موجود شدم
من بخشی از کُردستان بودم.
هیچ پشیمان نیستم از این سرنوشت
و تا قیامت تاوان کُرد بودنم را خواهم داد.
———-
* شهری کُردنشین که برای مدتی توسط داعش تصرف شد.
(۱۵)
هر صبح،
روحم چنان گنجشکی به پرواز در میآید و
پیش از آنکه تو از خواب برخیزی
لبِ پنجرهی اتاقت مینشیند.
آرام و آهسته و سبکبال چند مرتبه
به شیشه نوک میکوبد.
آه…
هیچوقت،
تو پرده را کنار نمیزنی…
(۱۶)
تو که رفتی هیچ چیز دنیا تغییر نکرد!
همان وعدهگاه ما دو تا!
همان فصلها!
همان کوچه و خیابانها و
من، که رهگذر همیشگی همان راههایم…
با این تفاوت،
که دیگر تو نیستی و من همیشه تنهایم!
(۱۷)
لخت و ملوس و حساس،
مزیناند به دانههای شبنم —
سبزههای بهاری!
(۱۸)
دو گل نرگس،
از بهار به جای ماندهاند —
چشمان تو!
(۱۹)
دخترک پاییز،
گهوارهی تازه خریده است —
زازالک قرمز!
(۲۰)
کدامشان محقاند؟!
هر کدام، چهار حرف دارند —
حیات و ممات!
(۲۱)
دشتی سپیدپوش از برف،
یا که رودی دراز کشیده؟! —
زنی عریان!
(۲۲)
نخوردن شراب،
اهانت به انگور است —
نوشتهای بر روی برگ مو!
(۲۳)
دو دانه انگور،
دو پیک شراب شیراز است —
چشمان تو!
(۲۴)
من و تو، هرگز به هم نمیرسیم،
تا آن “و” —
مابینمان است!
(۲۵)
قلهای رفیع،
آبشار از شهد و عسل —
عبدالله پشیو!*
———-
* شاعر سرشناس کُرد زبان
شعر: #صالح_بیچار
ترجمه: #زانا_کوردستانی


 
				